مشتري دل
نورزندگی
اجتماعی و خانوادگی
شنبه 6 خرداد 1391برچسب:, :: 7:29 :: نويسنده : مرضیه پورباقر مهنه

دلم را سپردم به بنگاه دنيا

و هي آگهي دادم اينجا و آنجا

و هر روز براي دلم

مشتري آمد و رفت

و هي اين و آن

سرسري آمد و رفت

ولي هيچ كس واقعاً

اتاق دلم را تماشا نكرد

دلم قفل بود

كسي قفل قلب مرا وا نكرد.

يكي گفت: چرا اين اتاق پر از دود و آه است.

يكي گفت: چه ديوارهايش سياه است.

 يكي گفت: چرا نور اينجا كم است؟

وآن ديگري گفت:

و انگار هر آجرش

فقط از غم و غصه و ماتم است.

و رفتند و بعدش

دلم ماند بي مشتري

و من تازه آن وقت گفتم:

خدايا تو قلب مرا مي خري؟...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: